قسمت شد در چهارم فروردین ماه امسال همراه با اعضای بسیج رسانه استان گلستان راهی سرزمین های نور بشیم. به همین مناسبت دلنوشته ای رو تقدیم به شما می کنم.
به گزارش گلستان ما به نقل از معبر سایبری فندرسک، قسمت شد در چهارم فروردین ماه امسال همراه با اعضای بسیج رسانه استان گلستان راهی سرزمین های نور بشیم. به همین مناسبت دلنوشته ای رو تقدیم به شما می کنم :
به نام خداوند شقایق ها
گاهی زمین و زمان در تکا پو می شوند تا تورا به زمان و مکانی بخوانند که فرسنگ ها از باورت دورترند و به دلت نزدیک. اما باور کن صدایی که تورا از میان این همه هیاهوی پنجره ها و خیابان ها و آهن ها و رنگ ها فرا می خواند سخت به گوش می رسد ولی تنها به تو می رسد، تنها به تو...
درست در همین لحظه است که زنگ دلت به صدا در می آید و دعوت نامه خانه خورشید تو را به مهمانی خاک ها می خواند، فرقی نمی کند چه هستی و که هستی، مهم اینست که تو از میانهزاران نفر دعوت شده ای، فقط تو...
و بار گناه را زمین می گذاری و با پای دل راهی سرزمین عشق می شوی. راه سخت است و طولانی اما وقتی در قتلگاه شهدا پای می نهی نمی دانی این مکان و زمان در کدام لحظه تاریخ آینده یا حال یا گذشته است.
گویی زمان در افق اینجا چرخش زمین را هم از یادش برده است و هیچ عقربه ای در ساعت دنیاییبالا و پایین نمی رود...
انگار ذرات این خاک گرم جای خود را با ابرهای آسمان عوض کرده اند و نمی دانی در آسمان چندمقدم بر میداری.
و درست در حوالی خانه شقایق است که بوی عشق و دلدادگی و اشک از سنگرهای بی قراریمجنونت می کند و چشمه خشکیده اشک هایت جاری تر از رود اروند می شوند و می مانی من کجا وپای نهادن در جای پای بال فرشتگان کجا...
و حال در میان هق هق گریه هایت و اشک هایی که بر روی گونه های عبودیت جاری می شود دو رکعت نماز عشق نیت می کنی و جانمازت می شود فرش خاک و مهر نمازت زمینی که جای پای عرشیان است...
دقت که می کنی می بینی کمی آنطرفتر نوشته است خطر انفجار مین، اما پوتین و کلاه خودی تکه تکه شده و تکه پیراهنی پاره متحیرت می کند، آری اینجاست که تازه درمیابی راز سیم را باید از خار دار پرسید.
می مانی بروی یا بمانی، دل بکنی یا دل را جا بگذاری، اما پای رفتنت نیست، جاذبه مافوق تصور این خاک تو را در آغوش خود می گیرد و تو روحی که در قفس زمینی محبوس کرده ای را ناگاه رها می بینی.
چشم دنیایی را می بندی و با دیده دل می بینی دلتنگی فتح المبین را، غربت شرهانی را، عطر عجیب فکه را، تنهایی کانال کمیل را، خاک پاک چزابه را، نسیم دلنواز اروند را، حس عجیب نهر خینرا، اشک های عملیات رمضان را، باران رحمت طلاییه را، بوی سیب شلمچه را و پیکر پاک شهدایتازه تفحص شده معراج شهدای اهواز را.
با چشم دل آسمان را می نگری، همان آسمانی که روزی در های بهشتش را برای معراج خاکیان گشود و تو اکنون بی هیاهو در همانجا ایستاده ای که روزی افق نوری فرشی را به عرش دوخت.
آری اینجا محل بارش بی امان گلوله ها و خمپاره هاست، اینجا مین ها راه بهشت را بهتر می دانند، اینجا نخل هایش هم ایستاده میمیرند، اینجا محل عبور ملائک است، اینجا ...
وقت تنگ است و باید راهی شد اما دلت را جا می گذاری و می روی و وقتی به خود می آیی که می فهمی فرسنگ ها از شعاع نور سرزمین خاکی دور شده ای و شهدا عیدیشان را با یک تکه از کفن و خاک تفحس شده خود به تو هدیه داده اند. زیارتت قبول.
ادامه مطلب عکس های مناطق عملیاتی
منطقه عملیاتی فتح المبین
منطقه عملیاتی فتح المبین
منطقه عملیاتی فتح المبین
منطقه عملیاتی شرهانی
منطقه عملیاتی ولفجر 8
نهر خین
نهر خین - قاب شهادت
نهر خین
غروب زیبای فکه
فکه قتلگاه شهدا
فکه
فکه
منطقه عملیاتی رمضان
منطقه عملیاتی شلمچه
معراج شهدای پادگان شهید محمودوند
عکاس : نویسنده معبر سایبری فندرسک -خادم سایبری
انتهای پیام/
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
خیلی عالی بود... لذت بردم ... از این متن زیبا و قشنگ حس خوبی داشت و حس خوبی رو به من منتقل کرد... جای ما خالی خوشا بحال شما ها....
جان یک بچه ارتشی در قبال یک ملت ارزشی ندارد...http://sayberi174.persianblog.ir/post/1765/
خیلی قشنگ و تاثیرگذار بود ممنون